» کو کسی که؟؛ یادداشتی بر نقشِ برنامه در پیشرفت تحصیلی

عمومی 960 13 آذر 1400
  • عنوان جذّابی دارد: برنامه‌ریزی! نه که تا قبل از این اواخر، معنی نداشته؟ جذّابترش هم می‌کند. برنامه‌ریزی وقتی برنامه‌ای نداشته‌ای، مثل داشتن هر چیزی است که نداشته باشی قبلاً. تازه است. هیجان دارد.
  • خوشش می‌آید آدم، امّا این اوّلِ ماجراست! دوم و سوم و چهارمش، و تا آخرش، پر است از بُهت، از شک، از درد، از شکست، از خوش‌خیالی‌های بی‌دلیل، گرفتگی‌های با دلیل، از احوالات متغیّر، جورهای جورواجور، روزهای خوب، شب‌های بد، قول‌های قول، هیچ، حرف‌های پُر، پوچ، قدم‌های محکم، سست، دست‌های تلخ، سرد، خیس، مُشت.
  •  
  • حمّام

  • گفت: «سرزده وارد مشو! میکده حمّام نیست!» برنامه بیاور با خودت. چیزی بردار. سرزده و سرپایی راه نیفت. همین‌طوری خالی؟! بابا، از دیوار مردم بخواهد بالا برود آدم، برنامه می‌خواهد. کی بروی، کجا بروی، از کدام سمت بروی، چه‌طور بروی، با کی بروی، کجا را بپایی، گیر افتادی چه کنی، چی ببری با خودت حالا؟ چی بیاوری اصلاً از آن‌جا؟! آن وقت، دانشگاه می‌خواهی بروی، برنامه نمی‌خواهد؟!
  •  
  • خواستن؟! کدام خواستن؟

  • می‌گوید: «می‌خواهم». می‌شود بگویی چی می‌خواهی دقیقاً؟! ببینم اصلاً «خواستنِ» تو با «خواستنِ» من یکی است یا دوتا! یک خواستن داریم:
  • آقا! چه‌طور صد بزنیم؟!
  • تمرینا، تموم؟
  • هان؟ نه، چیزه، نرسیدیم، یعنی … آهان! باز نشد فایلش! نه، یعنی باز شد ها، «لود» نشده هنوز! امشب ولی حتماً می‌بینیم آقا!
  • این، خواستن نیست خب. تخیّل است.
  • یک خواستن هم داریم:
  • چه کردی برادر؟ تا جمعه می‌بندی؟
  • سلام استاد! اون که تموم شد. رفتیم سراغ بسته بعدی. اگه امشب اینم تموم کنیم، میشه بعدیشم بدین زودتر؟ کلّی هم سؤال داریم آخه. می‌ترسیم دیر شه یه وقت!
  • یک خواستن هم این‌طوری‌هاست. حالا تو کدام خواستنی؟ واقعاً «می‌خواهی»؟ یا فقط «می‌خواهی»؟
  •  
  • دردِ موفّقیّت

  • عجیب شاید باشد، امّا بله، درد! موفّقیّت درد می‌خواهد. درد نداشته باشی، کجا بروی؟ درد است می‌کشاند آدم را پیِ درمان. نیمه شب بلندت می‌کند از خواب: «شیمی خوب نیستم. خدایا!» درد است می‌اندازدت به این که: «یعنی کدام را بروم؟ کدام را بخرم؟ کدام راست می‌گوید؟ کسی راست  می‌گوید اصلاً؟!»
  • جایی خلوتی کن. گوشی را بگذار کناری. فکرهای بد را کنارتر. آبی بزن به صورت ماهت. فکر کن ببین هستی این ‌قدرها که درد گرفته باشد وجودت؟ که تقدیر را بکشی پایین از آن بالا؟
  • موفّقیّت درد می‌خواهد و هیچ چیز دیگر نمی‌خواهد. درد بیاور با خودت. درد که داشته باشی، طبیب، خودش درِ خانه‌ات را می‌زند. درد که داشته باشی، همه را می‌آوری پای کارِ خودت. آن وقت، حافظِ شیراز را که خاطر عالم را کشیده زیر طاق خوشگلش، که گوته ژرمن را کشانده پای «تَنگِ اللهُ اکبر»، می‌کشانی بیاید دلداری‌ات. فال تعارفت کند، هر کدام را توک بزند پرنده، کارنامه قبولی‌ات باشد. هستی این‌قدرها؟
  • هستی این‌قدر که اگر جلوی همین کتابخانه بِایستی، دست به هر کدام ببری، از تو و درد تو بگوید؟ که مثلاً آن لاجوردی را برداری، بیاید: «در دل هر کس بوَد دردِ طلب، در منزل است!» یا آن سبزِ کبود را، بیاید: «آب کم جو تشنگی آور به دست!» یا اصلاً آن کناری‌اش، که تازه شیرازه بسته‌ام، بیاید: «ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست!» آن کنارترش که جلد قرمز دارد: «درد حاصل کن که درمان، دردِ توست!» آن یکی، که کوتاه‌تر است. دارچین دارد جلدش. زرکوب نوشته. شینِ «نیشابوری»اش محو شده: «درد خواه و درد خواه و درد خواه!» باز برگردی همان کبود، جای دیگر را باز کنی: «تا نگرید طفل کِی جوشد لَبَن؟!» موفّقیّت، «دردِ موفّقیّت» می‌خواهد. داری؟
  •  
  • ملتفت

  • برنامه‌ریزی و فهمیدنش، برنامه موضوعی، برنامه درس به درس، آزمون آزمایشی، کتاب‌های پایه، کنکوری خواندن هم‌زمان با سال دوازدهم، خواندن در زمان امتحان ترم، کتاب آموزشی، کار با تست و تمرین، کار با کنکورهای گذشته، فرصت‌های خاص، عید نوروز، خرداد، چه بسا – مثل امسال – مرداد! بعد، مدیریّت بحران، تنش، توقّف، تعلیق، شکست، و بعدش، احیا و شروع دوباره … .
  • تازه این‌ها که چیزی نیست. این‌ها را خب می‌داند آدم لااقل که بلد نیست. چیزهایی هست که شاید نمی‌دانی که بلد نیستی. مهارت‌های درک موضوع، شگردهای تست‌زنی و حلّ تمرین، ترفندها، کلیدها، میانبُرها، غلط‌اندازها، اولویّت‌ها، نکات نگفته، اسرارِ «مگو»، اسرارِ «بگو»! سلیقه خاصّ طرّاح، خطای طرّاح سؤال، اشتباهات کتاب درسی، اختلافات کتاب و کنکور، و بعد، نتیجه‌گیری و تعیین تکلیف، و دست آخر هم، مدیریّت زمان. این‌ها کار می‌خواهد. ملتفتی؟
  •  
  • گروِ نُه

  • تازه همه این مراحل را می‌آیی بالا، می‌رسی تَهِ سال دوازدهم، می‌خوری به طرّاح کنکور! از همین مدل‌های ۹۹، بدون زهِ بغل. آن وقت، … .
  • به خداوندیِ خدا، اگر نه این بود که ناچار کنکور باید بدهی و بگذری از این ترسِ زشت، سفارش می‌کردم و خواهش می‌کردم اصلاً، سمت طرّاح هم نروی. حیفِ تو باشد رد بشوی از کنارش. چه برسد خودش را حریف ببیند، دست به سرشانه‌ات بزند، چشم بیندازد توی چشمت، پنجه بیاورد توی پنجه‌هات، فشار بدهد به نامردی، خرد کند، خون کند. کسی هم نبیند چه اتّفاقی افتاد و اگر ببیند، انکار کند و دست طرف را بالا ببرد با همان چاقوی توی مشتش. که زمین از خودشان است و حریف از خودشان و داور از خودشان و شکستن، مال تو.
  • پس به خودت بیا. کار کن و کار را طوری تحویل بده که اگر یک وقت، دو مرتبه، سه روز دیگر، که طرّاح، مثل همیشه با همه وجودش، همه چهار ارکان و پنج حسّ و شش جهت را به کار بگیرد تا یکی از آن سؤال‌های «هفت» بگذارد توی کاسه‌ات، هشتت گروِ نُه نباشد.
  •  
  • برنامه

  • بر، نا، مه. برنامه! برنامه برای چه کسی؟ با چه سطحی؟ برای رسیدن به چه سطحی؟ با چه مقدار انگیزه و چه‌قدر زمان گذاشتن در روز و در هفته و در ماه؟ با چه میزان تعهّد به انجام تکالیف؟ با چه اندازه تحمّل برای دوام آوردن تا پایان؟ با چه‌قدر انرژی برای شروع دوباره در شرایط سخت و نتایج تلخ؟ بعد، برنامه برای چه هدفی؟ خواندن پایه؟ آمادگی امتحان پایان ترم و سال؟ خواندن درس به درس برای آزمون آزمایشی؟ خواندن موضوعی؟ تقویت از پایه برای آمادگی کنکور؟ یادگیری مهارت‌های تست‌زنی؟ هر هدفی خب، برنامه خودش را دارد.
  •  
  • احساسِ پیش افتادن

  • با چیزی شروع کن که دوست‌تر داری. برنامه آزمون و آموزشگاه و مدرسه را هم بگیر، امّا زیاد جدّی نگیر! کار خودت را بکن، مگر این که با برنامه آن مجموعه از قبل آشنا باشی و دوستش داشته باشی. آن وقت، کار آن‌ها هم می‌شود کار خودت. مهم تویی. شروعت باید شیرین باشد. هر طور. در «موضوعِ انتخابی» و «ساعت مطالعه» سعی کن تخمین درستی رفته رفته از خودت به دست بیاوری؛ و دو کلمه، دو تا توصیه:
  • اوّل این که، برنامه مدرسه جای خودش را دارد و مانع برنامه پیشرفت شخصی نیست؛ نباید باشد یعنی. بهانه نیار. کارت را می‌کنی. سبک‌تر حالا. دویُّم که: قبل از شروع سال تحصیلی، تابستان، و در میانسالِ دوم هم، اواخر دی ماه و قبل از باز شدن یخ مدرسه و بچّه‌ها، کار را شروع کن. چند قدم هم شده، خودت را جلو بینداز. «احساسِ پیش افتادن» مهم‌تر از «خودِ پیش افتادن» است.
  •  
  • برنامه‌ریزی برای شکست

  • می‌پرسم: «برنامه داری؟»
  • خودم می‌خوانم!
  • باشد، خودت! برنامه داری حالا؟ برنامه! ساعت مطالعه! روالِ خواندن!
  • هوم؟
  • چه بگوید آدم؟ هزار کیلومتر این ‌طرف‌تر. برنامه، پیمانه است. کِیل است. درس، آرد مثلاً، و چیزهای دیگر، که هر شانه‌اش، تا شب که این‌ها منتشر شود، شده صدهزار تومان. پیمانه نداشته باشی، نمی‌فهمی چه‌قدر برمی‌داری و چه کار داری می‌کنی و چه چیزی از کار درمی‌آوری.
  • باز نگاهم می‌کند همین‌طور! آمده، کمک می‌خواهد، می‌خواهی کمک کنی، نمی‌خواهد! نمی‌گذارد یعنی. این شد کار؟! وقتی برنامه نمی‌خواهی، یعنی نمی‌خواهی که گوش بدهی به حرف، چه کارَت کند معلّم؟ برنامه داشته باش. پسر جان. دخترِ خوب. وقتی برنامه نداری، دقیقاً برنامه‌ریزی کرده‌ای برای شکست.
  •  
  • کو کسی که؟!

  • نمی‌گویم هر کاری چاره‌ای دارد. نمی‌گویم چاره‌اش هم همیشه جلوی چشممان است و این، خودِ خبیثمان هستیم که نمی‌رویم برش داریم! نه!  امّا، این کار، چیزی نیست که نشود. خودت را بشناسی، راهت را پیدا می‌کنی. راه هست. کسی نیست. گفت: «ای خواجه درد نیست، وگرنه طبیب هست!»
  • کو کسی که بخواهد، بیاید، شروع کند، بماند؟ کو کسی که بگوید: «آقا! من حروف الفبا هم بلد نیستم، امّا واقعاً آمده‌ام یاد بگیرم، تا یادم ندهی نمی‌روم!» کو کسی که بگوید: «خانم! من نمی‌دانم. آمده‌ام شما بگویی چه دردم است!» کو کسی که صادق باشد با معلّمش؟ با خودش آقا، با خودش!
  • کجاست مثل یاسر، که اوّلین اتوبوس را بالا برود و بیاید تا این‌جا، دنبال هدفش؟ کجاست مثل محمّدجواد که بکشاندت کرمانشاه دنبال هدفش؟ کو مثل دانیال که خرابه‌ای پیدا کند وسط بیابان، چهار قدم تا مرز، زیر دیدرسِ سربازان «اشرف غنی»، غنیمت بداند برای خلوتی و درس خواندنی؟
  • کو کسی که دیر آمده باشد و زود هم بخواهد برود، امّا ایمان بیاورد که می‌‌شود؟ کجاست مثل «سمیّه»ای؟ که غرورش نگذارد عصای سفید دست بگیرد حتّی. که «راه ‌بلد» هم باشد تازه، و راهنمایی هم بکند! که دندانه‌های «سین»ش جگر هرچه مسئولِ بی‌کفایت است، پاره کرد در منطقه! بس که رفت. بس که آمد. بس که گفت. بس که طلب کرد این دختر.
  • کو کسی که «پریشانِ» هدفش باشد؟ کجاست؟ نشانِ من بدهیدش. کو طالبِ کار؟ کو دیوانه راه؟ کو آدمِ پریشان؟ کو کسی که دستش بلرزد از هیجان وقتی سؤال می‌کند، و دلش بترکد تا وقتی جواب می‌گیرد؟
  • باور دارم و دیده‌ام و بوده‌ام که: چندین هفته کار خوب، درصد منفی را می‌آورَد تا بالای ۸۰ و ۹۰. کو کسی که بخواهد؟ آدمش را نشان بده، معلّمِ خوب کم نیست.
  • مهدی نظری

مشاهده مقاله در خبرآنلاین

نظرات

قوانین ارسال دیدگاه :

چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.

چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.

چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد

چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.

چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.